دیروز پاشدم و طبق قولم پریدم رو مدلم و طبق برنامه انجامش دادم و در کمال ناباوری سرعت کار بالا بود و زود نتیجه گرفتم. چند تا کار اداره هم بود که باید خودم انجام میدم و اونا رو هماهنگ کردم و انجام دادم. 

همسری کلی خرید کرده بودن اونا رو جابجا کردیم و بعد قرنی نشستم ریحون تمیز کردم! همسری هم بادمجان کباب کردن و نهار میرزا قاسمی درست کردن.

بعد از ظهر تلویزیونو وصل کردم به نت بازم برای اولین بار! و پادکست تاریخ امید بخش رادیو راه رو گوش دادیم. همزمان باهاش پارکتا رو تمیز کردم و دیدم چه خوب حال میده تمیزی میز غذاخوری و صندلی ها رو هم تمیز کردم. چون رنگشون سفیده تمیز کردنشون خیلی تو چشم بود. جو گیر سدم اتاق پسرا رو تر و تمیز کردم. پرده رو انداختم ماشین برای اولین بار و همونجوری نم آویزونش کردم. بوی تمیزیش حال دلمو خوش کرد. پرده بزرگه سالن رو هم باز کردم و نرفت تو ماشین! هر کاری کردم جا نشد. بردمش حیاط انداختم توی ظرف و مایع و یه ساعت که خیس خورد آب کشیدم. لحاف شازده رو هم حتی شستم روش آبمیوه ریخته بود و لک بود.

انقدر حال داد این تمیزیا که شب خستگی دلنشینی داشتم. حس می کردم زندگی کردم. بدون اغراق دو سه سالی میشد دست به اینجور کارا نزده بودم! یا همسری انجام داده بودن یا دادم بیرون یا کسی کمکم کرده.

 

صبح بعد تعطیلات اولین روز کاریم بود و پیش بینی میکردم سرم شلوغ باشه. مدیرمو بعد عوض شدن ندیده بودم و تو یه جلسه دیدمش و بهم معرفی شدیم و برام جالب بود گلایه میرد چرا نیومدی منو ببینی! ها ها ها 

ظهرم رسیدم خونه به همسری گفتم خوشخواب بچه ها رو هم تمیز کنیم. بردیم حیاط اونا رو هم تمیز کردیم یهوو زیر انداز حیاطم شستیم و واقعا همه جا تمیز شده و حال میده.

 

حالا فکر کنم آفیسر جواب بده و بگه نمیزارم از این تمیزیا استفاده کنید!!!